-
[ بدون عنوان ]
1 تیر 1390 15:08
به ادامه مطلب مراجعه کنید
-
[ بدون عنوان ]
9 خرداد 1390 17:32
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم اونیکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود بد جوری تو کارتو...
-
[ بدون عنوان ]
9 خرداد 1390 17:31
روزی همه فضابل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه. ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛. مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند دیوانگی فورا" فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم. و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد و به...
-
دیگه بی تفاوتم
9 خرداد 1390 17:31
-
عشق یعنی ...
9 خرداد 1390 17:31
عشق یعنی مبطلای آن بلا یعنی فنا کوته از این عمر ما عشق یعنی دلهره یعنی عذار یعنی شرار یعنی قرار عشق یعنی همچو شمعی سوختن عشق یعنی زندگی آموختن عشق یعنی نی که در نایت شدن عشق یعنی آتشی افروختن عشق یعنی جسم و جانت سوختن عشق یعنی خامی و ناپختگی عشق یعنی دم به دم آشفتگی عشق یعنی گل شدن در آتش است عشق آن شیدایئ و رسوا شدن...
-
عشق دروغین
9 خرداد 1390 17:30
میتوانم کسی باشم که آسمانش پرستاره است ، رنگ عشق را ندیده ولی عاشق است. میتوانم شمعی باشم که عاشق هزار پروانه است ، سوختن پروانه را باور ندارد و مثل خورشید گرم گرم است. میتوانم سرابی باشم برای دلها ، زخمی باشم برای دردها ، سنگی باشم برای شکستنها. میتوانم بشکنم دلها را، به بازی بگیرم قلبها را ، و بسوزانم نامه ها را....
-
زندگی نامه کوتاهی از من
9 خرداد 1390 16:43